loading...
persian
مهدی بازدید : 106 چهارشنبه 15 بهمن 1393 نظرات (0)

یزدـ معاون پشتیبانی صندوق رفاه وزارت علوم گفت: بر اساس طرح ارائه شده از سوی صندوق رفاه، کل یارانه تغذیه به صورت تسهیلات در اختیار دانشجویان قرار می گیرد و آنها خود این بودجه را مدیریت خواهند کرد.

به گزارش خبرنگار مهر، سید فردین تقی زاده، صبح امروز در گردهمایی معاونان دانشجویی و مدیران کل تربیت بدنی دانشگاه های منطقه هفت کشور به میزبانی دانشگاه یزد اظهار داشت: موضوع تغذیه از مباحث حائز اهمیت هم برای دانشجویان و هم برای صندوق رفاه است که تلاش می کنیم در این زمینه شرایط خوبی برای دانشجویان ایجاد شود.

وی تصریح کرد: بر اساس فرآیندی که صندوق رفاه پیش بینی کرده است، کل یارانه تغذیه از طریق صندوق رفاه به صورت تسهیلات در اختیار دانشجو قرار می گیرد تا دانشجو با استفاده از این بودجه از غذاهای مختلفی که در دانشگاه وجود دارد، ‌ استفاده کند.

تقی زاده خاطرنشان کرد: این طرح هنوز به تصویب نرسیده اما به احتمال زیاد تصویب خواهد شد و در این صورت شرایط بهتری برای دانشجویان در این زمینه پیش بینی می شود.

وی در بخش دیگری از سخنان خود از شناسنامه‌دار شدن خوابگاه‌های دانشجویی در سراسر کشور خبر داد و عنوان کرد: با شناسنامه دار شدن خوابگاه‌ها امکان درجه بندی آنها نیز فراهم می شود و از این طریق اجاره بهای خوابگاه نیز بر اساس امکانات رفاهی آن تعیین می شود.

تقی زاده در مورد تسهیلات دانشجویی نیز اظهار داشت: در حال حاضر تقاضای دو هزار و ۵۰۰ میلیارد تومان وام شهریه و ۵۰۰ میلیارد تومان وام متفرقه از سوی دانشجویان سراسر کشور به صندوق رفاه ارائه شده اما مبلغی که ما برای این امر در اختیار داریم تنها ۲۷۰ میلیارد تومان آن هم به شرط تخصیص اعتبار ۹۰ درصدی است.

وی تصریح کرد: اکنون میزان تخصیص ۶۲ درصد اعلام شده که در این صورت با مشکل مواجه خواهیم شد اما باید به فکر راهی باشیم تا مبلغی که به دانشگاه ها اعلام شده، بر اساس تخصیص ۹۰ درصدی پرداخت شود.

در این نشست یک روزه معاونان دانشجویی دانشگاه های منطقه هفت کشور در مباحث تخصصی خود به بیان موضوعاتی از قبیل قرارداد تغذیه دانشگاه‌های منطقه هفت، وام تغذیه، گزارش وضعیت مرکز مشاوره دانشگاه ها و … خواهند پرداخت.

 

   

عشق

مهدی بازدید : 119 جمعه 05 دی 1393 نظرات (0)

وقتی ازعشقت جدامیشی...♥

اولش داغی...♥

میگی بیخیال بابادنیاروعشقه...♥

یه چندساعت که میگذره...♥

هی تندتندگوشیتوچک میکنی...♥

عصبی میشی...♥

میری اس ام اسایی ک داده بودروهمشونوچندبارازاول میخونی...♥

میری توگالری وبه عکساش نگاه میکنی...♥


مهدی بازدید : 91 سه شنبه 29 مهر 1393 نظرات (0)


قيامت بي حسين غوغا ندارد"شفاعت بي حسين معنا ندارد"حسيني باش كه در محشر نگويند"چرا پرونده ات امضاء ندارد
 
 

عالم همه قطره و درياست حسين ، خوبان همه بنده و مولاست حسين ، ترسم كه شفاعت كند از قاتل خويش ، از بس كه كَرَم دارد و آقاست حسين
 
 

عالم همه محو گل رخسار حسين است ، ذرات جهان درعجب از كار حسين است . داني كه چرا خانه ي حق گشته سيه پوش ، يعني كه خداي تو عزادار حسين است
 
 

آبروي حسين به كهكشان مي ارزد ، يك موي حسين بر دو جهان مي ارزد ، گفتم كه بگو بهشت را قيمت چيست ، گفتا كه حسين بيش از آن مي ارزد
 
 
 
ماه خون ماه اشك ماه ماتم شد ، بر دل فاطمه داغ عالم شد . فرا رسيدن ماه محرم را به عزادارن راستينش تسليت عرض ميكنم
 
 
 
اي وجودت عشق را معناي حسين عالمي يك قطره تو دريا حسين فرا رسيدن ماه محرم را به تمامي مسلمانان جهان تسليت مي گم
 
 
 
پرسيدم:ازحلال ماه، چراقامتت خم است؟ آهي كشيدوگفت:كه ماه محرم است.گفتم: كه چيست محرم؟باناله گفت:ماه عزاي اشرف اولادآدم است
 
 
 
السلام عليكم يااباصالح المهدى (عج)السلام عليك ياامين الله فى ارض وحجته على عباده(ياصاحب الزمان آجرک الله)ماه محرم بر شما وعاشقان حسين تسليت عرض مينمايم)

مهدی بازدید : 50 سه شنبه 29 مهر 1393 نظرات (0)

فرارسیدن ماه محرم رابه همه بازدیدکنندگان گرامی تسلیت عرض میکنم

مهدی بازدید : 87 جمعه 28 شهریور 1393 نظرات (0)

سلام

به همه دانش اموزان عزیزدرصورت نیازبه اموزش ریاضی وفیزیک وشیمی وزبان انگلیسی و زبان عربی وشیمی لطفا نظربگذاریدتا مطالب درخواستی را به سایت اضافه کنم

مهدی بازدید : 137 یکشنبه 22 تیر 1393 نظرات (2)


مهدی باکری (۱۳۳۳ در میاندوآب - ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ در جزیره مجنون)، برادر علی باکری و حمید باکری، فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا بود.

مهدی باکری یک‌سال بعد از برادرش حمید باکری، در عملیات بدر کشته و پیکرش در اروندرود ناپدید شد.

زندگی قبل از جنگ

مهدی باکری در سال ۱۳۳۳ در میاندوآب و در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد. در همان آغاز کودکی مادرش را از دست داد. او و دوستانش نقش مهمی در برپایی تظاهرات شهر تبریز در ۱۵ خرداد ۱۳۵۴ و ۱۳۵۵ داشتند. همان زمان وی توسط ساواک شناسایی شد و بارها برای بازجویی به ادارهٔ امنیت برده شد اما چون مدرکی علیه او نداشتند تحت نظر آزاد شد. پس از اخذ دیپلم وارد دانشگاه شد و در رشته مهندسی مکانیک شروع به تحصیل کرد. در حین تحصیل خبر مرگ برادرش، علی باکری را به وی دادند. بدین ترتیب او دومین عضو خانواده خویش را نیز از دست داد.

با پیروزی انقلاب ایران باکری نقش فعالی در سازماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی داشت. مدتی هم شهردار ارومیه بود و مدتی هم دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد. او همزمان با فعالیت در سپاه، مسئوولیت شهرداری ارومیه را نیز بر عهده گرفت. با شروع جنگ ایران و عراق ازدواج کرد و بلافاصله پس از ازدواج (روز بعد از ازدواجش) عازم جبهه‌ها شد.

حضور در جبهه

مهدی باکری در مدت کوتاهی مدارج ترقی را در جبهه طی کرد. در عملیات فتح المبین با عنوان معاون تیپ نجف اشرف توانست در کسب پیروزی موثر باشد. در همان عملیات از ناحیه چشم مجروح شد. پس از بهبود به جبهه بازگشت و در عملیات‌هایی چون عملیات بیت‌المقدس، رمضان، مسلم بن عقیل، والفجر مقدماتی، والفجر ۱ تا چهار و عملیات خیبر در سمت‌های مختلف شرکت کرد. در مجموعه عملیاتهای والفجر با عنوان فرمانده لشکر عاشورا در جبهه حضور داشت.

در عملیات خیبر زمانی که خبر کشته شدن برادرش را به وی دادند، بدون ابراز اندوه با خانواده‌اش تماس گرفت و چنین گفت:

شهادت حمید یکی از الطاف الهی است که شامل حال خانواده ما شده‌است.

 

مرگ

در حین عملیات بدر و در حالیکه نیروهای عراقی با محاصره کامل سربازان تحت امر باکری در جزیره مجنون در حال زدن تیر خلاص به سربازان مجروح باقی‌مانده بودند، احمد کاظمی و محمود دولتی با اصرار از وی می‌خواهند که با عبور از دجله و پیمودن فاصله۷۰۰ متری که میان خط اول و خط دوم حمله جان خود را نجات دهد؛ ولی این درخواست هر بار با جواب منفی وی روبرو می‌شد تا اینکه بر اثر اصابت تیر مستقیم سربازان عراقی در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ کشته شد.

در این هنگام در حالی که یاران او سعی در انتقال پیکرش بوسیله قایق به عقب را داشتند قایق هدف اصابت شلیک مستقیم آر پی جی یکی از سربازان عراقی قرار گرفت و در اروند رود غرق شد. پیکر وی و سایر سربازانش هیچگاه یافت نشد و وی همچنان مفقودالجسد می‌باشد.

در جریان نبرد بدر بسیاری از مسئولان لشکر عاشورا از جمله علی تجلایی، اصغر قصاب عبداللهی، اکبر جوادی، قاسم هریسی و خلیل نوبری کشته شدند. بزرگراه شهید باکری در غرب تهران به یابود وی نامگذاری شده‌است.

نگارخانه تصاویر

مهدی بازدید : 79 پنجشنبه 05 تیر 1393 نظرات (2)

افغانیه میره خونه زنه دزدی زنه میترسه میگه بیا این طلاها اینم پول! افغانیه میگه خودتو به اون راه نزن نون خشکا کجان؟

مهدی بازدید : 100 پنجشنبه 05 تیر 1393 نظرات (0)

امام
کاظم علیه السلام :

إيّاكَ و الضَّجَرَ و َالكَسَلَ فَإنَّهُما يَمنَعانِ حَظَّكَ مِنَ
الدُّنيا وَ الآخِرَةِ؛

مهدی بازدید : 253 چهارشنبه 28 خرداد 1393 نظرات (1)

تاريخ تولد:12/1/1334
نام پدر: علي اكبر
تاريخ شهادت: 17/12/1362
محل تولد: اصفهان / شهرضا
محل شهادت: جزيره مجنون
طول مدت حيات:28 سال
مزار شهيد:گلزار شهداي شهرضا
به روز 12 فروردین 1334 ه.ش در شهرضا در خانواده ای مستضعف و متدین بدنیا آمد. او در رحم مادر بود كه پدر و مادرش عازم كربلای‍ معلّی و زیارت قبرسالار شهیدان و دیگر شهدای آن دیار شدند و مادر با تنفس شمیم روحبخش كربلا، عطر عاشورایی را به این امانت الهی دمید.
محمد ابراهیم درسایه محبّت‍ های پدر ومادر پاكدامن، وارسته و مهربانش دوران كودكی را پشت‍سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد. در دوران تحصیلش از هوش واستعداد فوق‍العاده‍ای برخوردار بود و با موفقیت تمام دوران دبستان و دبیرستان را پشت سر گذاشت. هنگام فراغت از تحصیل بویژه در تعطیلات تابستانی با كار وتلاش فراوان مخارج شخصی خود را برای تحصیل بدست مي‍آورد و از این راه به خانواده زحمتكش خود كمك قابل توجه ای مي‍كرد. او با شور ونشاط و مهر و محبت و صمیمیتی كه داشت به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دیگری می بخشید.
پدرش از دوران كودكی او چنین مي گوید: « هنگامی كه خسته از كار روزانه به خانه برمي‍گشتم، دیدن فرزندم تمامی خستگي ها و مرارت ها را از وجودم پاك مي‍كرد و اگر شبی او را نمي دیدم برایم بسیار تلخ و ناگوار بود. »
اشتیاق محمد ابراهیم به قرآن و فراگیری آن باعث مي‍شد كه از مادرش با اصرار بخواهد كه به او قرآن یاد بدهد و او را در حفظ سوره‍ ها كمك كند. این علاقه تا حدی بود كه از آغاز رفتن به دبیرستان توانست قرائت كتاب ‍آسمانی قرآن را كاملاً فرا گیرد و برخی از سوره‍ه ای كوچك را نیز حفظ كند.
دوران سربازی:
در سال 1352 مقطع دبیرستان را با موفقیت پشت سرگذاشت و پس از اخذ دیپلم با نمرات عالی در دانشسرای اصفهان به ادامه‍ تحصیل پرداخت. پس از دریافت مدرك تحصیلی به سربازی رفت ـ به گفته خودش تلخ ‍ترین دوران عمرش همان دوسال سربازی بود ـ در لشكر توپخانه اصفهان مسؤولیت آشپزخانه به عهده او گذاشته شده بود.
ماه مبارك ‍رمضان فرا رسید، ابراهیم در میان برخی از سربازان همفكر خود به دیگر سربازان پیام فرستاد كه آنها هم اگر سعی كنند تمام روزهای رمضان را روزه بگیرند، مي‍توانند به هنگام سحری به آشپزخانه بیایند. «ناجی» معدوم فرمانده لشكر، وقتی كه از این توصیه ابراهیم و روزه گرفتن عده‍ای از سربازان مطلع شد، دستور داد همه سربازان به خط شوند و همگی بدون استثناء آب بنوشند و روزه خود را باطل كنند. پس از این جریان ابراهیم گفته بود: « اگر آن روز با چند تیر مغزم را متلاشی مي‍كردند برایم گواراتر از این بود كه با چشمان خود ببینم كه چگونه این از خدا بي‍خبران فرمان مي‍دهند تا حرمت مقدس ‍ترین فریضه دینمان را بشكنیم و تكلیف الهی را زیرپا بگذاریم. »
امّا این دوسال برای شخصی چون ابراهیم چندان خالی از لطف هم نبود؛ زیرا در همین مدت توانست با برخی از جوانان روشنفكر و انقلابی مخالف رژیم ستم شاهی آشنا شود و به تعدادی از كتب ممنوعه (از نظر ساواك) دست یابد. مطالعه آن كتاب‍ها كه مخفیانه و توسط برخی از دوستان، برایش فراهم مي‍شد تأثیر عمیق و سازنده‍ای در روح و جان محمدابراهیم گذاشت و به روشنایی اندیشه و انتخاب راهش كمك شایانی كرد. مطالعه همان كتاب‍ها و برخورد و آشنایی با بعضی از دوستان، باعث شد كه ابراهیم فعالیت‍ های خود را علیه رژیم ستمشاهی آغاز كند و به روشنگری مردم و افشای چهره طاغوت بپردازد.
دوران معلمی:
پس از پایان دوران سربازی و بازگشت به زادگاهش شغل معلمی را برگزید. در روستاها مشغول تدریس شد و به تعلیم فرزندان این مرز و بوم همت گماشت. ابراهیم در این دوران نیز با تعدادی از روحانیون متعهد و انقلابی ارتباط پیدا كرد و در اثر مجالست با آنها با شخصیت حضرت امام ( رحمت الله علیه ) بیشتر آشنا شد. به دنبال این آشنایی و شناخت، سعی مي‍كرد تا در محیط مدرسه و كلاس درس، دانش آموزان را با معارف اسلامی و اندیشه های انقلابی حضرت امام ( رحمت الله علیه ) و یارانش آشنا كند.
او در تشویق و ترغیب دانش آموزان به مطالعه و كسب بینش و آگاهی سعی وافری داشت و همین امور سبب شد كه چندین نوبت از طرف ساواك به او اخطار شود. لیكن روح بزرگ و بي‍باك او به همه آن اخطارها بی اعتنا بود و هدف و راهش را بدون اندك تزلزلی پی مي‍گرفت و از تربیت شاگردان خود لحظه ‍ای غفلت نمي‍ورزید. با گسترش تدریجی انقلاب اسلامی، ابراهیم پرچمداری جوانان مبارز شهرضا را برعهده گرفت. پس از انتقال وی به شهرضا برای تدریس در مدارس شهر، ارتباطش با حوزه علمیه قم برقرار شد و بطور مستمر برای گرفتن رهنمود، ملاقات با روحانیون و دریافت اعلامیه و نوار به قم رفت وآمد مي‍كرد.
سخنراني‍های پرشور و آتشین او علیه رژیم كه بدون مصلحت اندیشی انجام مي‍شد، مأمورین رژیم را به تعقیب وی واداشته بود، به گونه ای كه او شهربه شهر مي‍گشت تا از دستگیری درامان باشد. نخست به شهر فیروزآباد رفت و مدتی در آنجا دست به تبلیغ و ارشاد مردم زد. پس از چندی به یاسوج رفت. موقعی كه درصدد دستگیری وی برآمدند به دوگنبدان عزیمت كرد و سپس به اهواز رفت و در آنجا سكنی گزید. در این دوران اقشار مختلف در اعتراض به رژیم ستمشاهی و اعمال وحشیانه اش عكس العمل نشان مي‍دادند و ابراهیم احساس كرد كه برای سازماندهی تظاهرات باید به شهرضا برگردد.
بعد از بازگشت به شهر خود در كشاندن مردم به خیابان‍ها و انجام تظاهرات علیه رژیم، فعالیت و كوشش خود را افزایش داد تا اینكه در یكی از راهپیمایي‍های پرشورمردمی، قطعنامه مهمی كه یكی از بندهای آن انحلال ساواك بود، توسط شهید همت قرائت شد. به دنبال آن فرمان ترور و اعدام ایشان توسط فرماندار نظامی اصفهان، سرلشكر معدوم «ناجی»، صادر گردید. مأموران رژیم در هرفرصتی در پی آن بودند كه این فرزند شجاع و رشید اسلام را از پای درآورند، ولی او با تغییر لباس وقیافه، مبارزات ضد دولتی خود را دنبال مي‍كرد تا اینكه انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی ( رحمت الله علیه ) ، به پیروزی رسید.
فعالیت های پس از پیروزی انقلاب:
پیروزی انقلاب در جهت ایجاد نظم ودفاع از شهر و راه اندازی كمیته انقلاب اسلامی شهرضا نقش اساسی داشت. او از جمله كسانی بود كه سپاه شهرضا را با كمك دوتن از برادران خود و سه تن از دوستانش تشكیل داد. درایت و نفوذ خانوادگی كه درشهر داشتند مكانی را بعنوان مقر سپاه دراختیار گرفته و مقادیر قابل توجهی سلاح از شهربانی شهر به آنجا منتقل كردند و از طریق مردم، سایر مایحتاج و نیازمندي‍ها را رفع كردند.
به تدریج عناصر حزب اللهی به عضویت سپاه درآمدند. هنگامی كه مجموعه سپاه سازمان پیدا كرد، او مسؤولیت روابط عمومی سپاه را به عهده داشت. به همت این شهید بزرگوار و فعالیت‍های شبانه‍روزی برادران پاسدار در سال 58، یاغیان و اشرار اطراف شهرضا كه به آزار واذیت مردم مي‍پرداختند، دستگیر و به دادگاه انقلاب اسلامی تحویل داده شدند و شهر از لوث وجود افراد شرور و قاچاقچی پاكسازی گردید.
از كارهای اساسی ایشان در این مقطع، سامان بخشیدن به فعالیت‍های فرهنگی، تبلیغی منطقه بود كه در آگاه ساختن جوانان و ایجاد شور انقلابی تأثیر بسزایی داشت. اواخر سال 58 برحسب ضرورت و به دلیل تجربیات گران‍بهای او در زمینه امور فرهنگی به خرمشهر و سپس به بندر چابهار و كنارك (در استان سیستان و بلوچستان) عزیمت كرد و به فعالیت‍های گسترده فرهنگی پرداخت.
نقش شهید در كردستان و مقابله با ضدانقلاب:
شهید همت در خرداد سال 1359 به منطقه كردستان كه بخش‍هایی از آن در چنگال گروهك‍های مزدور گرفتار شده بود، اعزام گردید. ایشان با توكل به خدا و عزمی راسخ مبارزه بي‍امان و همه جانبه‍ای را علیه عوامل استكبار جهانی و گروهك‍ های خودفروخته در كردستان شروع كرد و هر روز عرصه را برآنها تنگ‍تر نمود. از طرفی در جهت جذب مردم محروم كُرد و رفع مشكلات آنان به سهم خود تلاش داشت و برای مقابله با فقر فرهنگی منطقه اهتمام چشمگیری از خود نشان می داد تا جایی كه هنگام ترك آنجا، مردم منطقه گریه مي‍كردند و حتی تحصن نموده و نمي‍خواستند از این بزرگوار جدا شوند.
رشادت‍های او دربرخورد با گروهك‍ های یاغی قابل تحسین وستایش است. براساس آماری كه از یادداشت‍ های آن شهید به‍دست آمده است، سپاه پاسداران پاوه از مهر 59 تا دي‍ماه 60 (بافرماندهی مدبرانه او) عملیات موفق در خصوص پاكسازی روستاها از وجود اشرار، آزادسازی ارتفاعات و درگیری با نیروهای ارتش بعث داشته است.
شهید همت و دفاع مقدس:
پس از شروع جنگ تحمیلی از سوی رژیم متجاوز عراق، شهید همت به صحنه كارزار وارد شد و درطی سالیان حضور در جبهه‍ های نبرد، خدمات شایان توجهی برجای گذاشت و افتخارها آفرید. او و سردار رشید اسلام، حاج احمد متوسلیان، به دستور فرماندهی محترم كل سپاه مأموریت یافتند ضمن اعزام به جبهه جنوب، تیپ محمدرسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) را تشكیل دهند. در عملیات سراسری فتح المبین، مسؤولیت قسمتی از كل عملیات به عهده این سردار دلاور بود. موفقیت عملیات درمنطقه كوهستانی «شاوریه» مرهون ایثار و تلاش این سردار بزرگ و همرزمان اوست.
شهید همت در عملیات پیروزمند بیت ‍المقدس در سمت معاونت تیپ محمدرسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) فعالیت و تلاش تحسین برانگیزی را در شكستن محاصره جاده شلمچه ـ خرمشهر انجام داد و به حق مي‍توان گفت كه او یگان تحت امرش سهم بسزایی در فتح خرمشهر داشته ‍اند و با اینكه منطقه عملیاتی دشت بود، شهید حاج همت با استفاده از بهترین تدبیر نظامی به نحو مطلوبی فرماندهی كرد.
در سال 1361 با توجه به شعله ور شدن آتش فتنه و جنگ در جنوب لبنان به منظور یاری رساندن به مردم مسلمان و مظلوم لبنان كه مورد هجوم ناجوانمردانه رژیم صهیونیستی قرار گرفته بود راهی آن دیار شد و پس از دو ماه حضور در این خطه به میهن اسلامی بازگشت و درمحور جنگ وجهاد قرارگرفت.
با شروع عملیات رمضان در تاریخ 23/4/1361 درمنطقه «شرق بصره» فرماندهی تیپ 27 حضرت رسول اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) را برعهده گرفت و بعدها با ارتقای این یگان به لشكر، تا زمان شهادتش در سمت فرماندهی انجام وظیفه نمود. پس از آن در عملیات مسلم ابن عقیل و محرم ـ كه او فرمانده قرارگاه ظفر بود ـ سلحشورانه با دشمن زبون جنگید. در عملیات والفجر مقدماتی بود كه شهیدحاج همت، مسؤولیت سپاه یازدهم قدر را كه شامل لشكر 27 حضرت محمدرسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) ، لشكر 31 عاشورا، لشكر 5 نصر و تیپ 10 سیدالشهدا (علیه السلام ) بود، برعهده گرفت.
سرعت عمل و صلابت رزمندگان لشكر 27 تحت فرماندهی ایشان در عملیات والفجر 4 و تصرف ارتفاعات كاني‍مانگا در آن مقاطع از خاطره ها محو نمي‍شود. صلابت، اقتدار و استقامت فراموش‍نشدنی این شهید والامقام و رزمندگان لشكر محمدرسول‍الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) در جریان عملیات خیبر درمنطقه طلائیه و تصرف جزایرمجنون و حفظ آن با وجود پاتك‍های شدید دشمن، از افتخارات تاریخ جنگ محسوب مي‍گردد.
مقاومت و پایداری آنان در این جزایر به قدری تحسین برانگیز بود كه حتی فرمانده سپاه سوم عراق در یكی از اظهاراتش گفته بود:
« ... ما آنقدر آتش بر جزایر مجنون فرو ریختیم و آنچنان آنجا را بمباران شدید نمودیم كه از جزایر مجنون جز تلی خاكستر چیز دیگری باقی نیست! » اما شهید همت بدون هراس و ترس از دشمن و با وجود بي‍خوابي‍های مكرر همچنان به ادای تكلیف و اجرای فرمان حضرت امام خمینی ( رحمت الله علیه ) مبنی برحفظ‍ جزایر می اندیشید و خطاب به برادران بسیجی مي گفت:
« برادران، امروز مسأله ما، مسأله اسلام و حفظ و حراست از حریم قرآن است. بدون تردید یا همه باید پرچم سرخ عاشورایی حسین (علیه السلام) را به دوش كشیم و قداست مكتبمان، مملكت و ناموسمان را پاسداری و حراست كنیم و با گوشت و خون به حفظ جزیره، همت نمائیم، یا اینكه پرچم ذلت و تسلیم را درمقابل دشمنان خدا بالا ببریم و این ننگ و بدبختی را به دامن مطهر اعتقادمان روا داریم، كه اطمینان دارم شما طالبان حریت و شرف هستید، نه ننگ و بدنامی. »



ویژگي های برجسته شهید:
او عارفی وارسته، ایثارگری سلحشور و اسوه‍ای برای دیگران بود كه جز خدا به چیز دیگری نمی اندیشید و به عشق رسیدن به هدف متعالی و كسب رضای خدا و حضرت احدیت، شب و روز تلاش مي‍كرد و سخت‍ترین و مشكل‍ترین مسؤولیت های‍ نظامی را با كمال خوشرویی و اشتیاق و آرامش ‍خاطر مي‍پذیرفت.
او بسان شمع مي‍سوخت و چونان چشمه‍ساران درحال جوشش بود و یك آن از تحرك باز نمي‍ایستاد. روحیه ایثار و استقامت او شگفت انگیز بود. حتی جیره و سهمیه لباس خود را به دیگران مي‍بخشید و با همان كم، قانع بود و درپاسخ كسانی كه مي‍پرسیدند چرا لباس خود را كه به آن نیازمند بودی، بخشیدی؟ مي‍گفت: « من پنج سال است كه یك اوركت دارم و هنوز قابل استفاده است! »
او فرماندهی مدیرو مدبّر بود. قدرت عجیبی درمدیریت داشت. آن هم یك مدیریت سالم در اداره كارها و نیروها. با وجود آنكه به مسائل عاطفی و نیز اصول‍مدیریت احترام مي‍گذاشت و عمل مي‍كرد، درعین حال هنگام فرماندهی قاطع بود. او نیروهای تحت امر خود را خوب توجیه مي‍كرد و نظارت و پیگیری خوبی نیز داشت. كسی را كه در انجام دستورات كوتاهی مي‍نمود بازخواست مي‍كرد و كسی را كه خوب عمل مي‍كرد تشویق مي‍نمود.
بینش سیاسی بُعد دیگری از شخصیت والای او به شمار مي‍رفت. به مسائل لبنان و فلسطین وسایر كشورهای اسلامی بسیار مي‍اندیشید و آنچنان از اوضاع آنجا مطلع بود كه گویی سالیان درازی در آن سامان با دشمنان خدا و رسول ص درستیز بوده است. او با وجود مشغله فراوان از مطالعه غافل نبود و نسبت به مسائل سیاسی روز شناخت وسیعی داشت. از ویژگي‍های اخلاقی شهید همت برخورد دوستانه او با بسیحیان جان بركف بود. به بسیجیان عشق مي‍ورزید و همواره در سخنانش از این مجاهدان مخلص تمجید و قدرشناسی مي‍كرد. « من خاك پای بسیجي‍ها هم نمي‍شوم. ای كاش من یك بسیجی بودم و در سنگر نبرد از آنان جدا نمي‍شدم.»
وقتی درسنگرهای نبرد، غذای گرم برای شهید همت مي‍آوردند سؤال مي‍كرد: آیا نیروهای خط مقدّم و دیگر اعضای همرزممان در سنگرها همین غذا را مي‍خورند یا خیر؟ و تا مطمئن نمي‍شد دست به غذا نمي‍زد.
شهیدهمت همواره برای رعایت حقوق بسیجیان به مسؤلان امر تأكید و توصیه داشت. او كه از روحیه ایثار واستقامت كم‍نظیری برخوردار بود، با برخوردها و صفات اخلاقي‍اش در واقع معلمی نمونه و سرمشقی خوب برای پاسداران و بسیجیان بود و خود به آنچه مي‍گفت، عمل مي‍كرد. عشق وعلاقه نیروها به او نیز از همین راز سرچشمه مي‍گرفت. برای شهید همت مطرح نبود كه چكاره است، فرمانده است یا نه. همت یك رزمنده بود، همت هم مرد جنگ بود و هم معلمی وارسته.
نحوه شهادت:
شهید همت در جریان عملیات خیبر به برادران گفته بود: «باید مقاومت كرده و مانع از بازپس‍گیری مناطق تصرف شده، توسط دشمن شد. یا همه این‍جا شهید مي‍شویم ویا جزیره مجنون را نگه مي‍داریم.» رزمندگان لشكر نیز با تمام توان دربرابر دشمن مردانه ایستادگی كردند. حاجی جلو رفته بود تا وضع جبهه توحید را از نزدیك بررسی كند، كه گلوله توپ در نزدیكی اش اصابت مي‍كند و این سردار دلاور به همراه معاونش، شهید اكبر زجاجی، دعوت حق را لبیك گفتند و سرانجام در 17 اسفند سال 1362 در عملیات خیبر به لقاء خداوند شتافتند.


شهادت همت به روایت سعید مهتدی*
عمده نيرو هاي رزمنده لشكر 27 محمد رسول الله (ص) طي  عمليات خيبر، در محور " طلائيه " مستقر شده بودند. از رده هاي بالا، دستور دادند يكي دو گردان لشكر 27 را به جزيره جنوبي مجنون بفرستيم. چند روز بعد از اينكه گردان هاي " مالك اشتر "  و "حبيب بن مظاهر " به جزيره جنوبي اعزام شدند، قرار شد براي بررسي موقعيت نيروها، در معيت "حاج همت "، فرمانده لشكر 27، برويم آنجا. با رسيدن به  جزيره جنوبي، ابتدا رفتيم پيش بچه هاي دو گردان مالك و حبيب.
بچه بسيجي ها به محض مشاهده حاجي، از خوشحالي كم مانده بود بال در آورند. فوج فوج به سمت او هجوم بردند و دست و صورتش را مي‌بوسيدند. با هزار مكافات توانستيم آنها را كمي آرام كنيم تا حاجي بتواند برايشان صحبت كند. حاج همت مثل هميشه با آن شور و دلربايي اش قدري براي بسيجي ها حرف زد، از دستاورد هاي عمليات گفت و  اينكه چرا بايستي بچه ها سختي ها را تحمل كنند. خيلي مختصر و مفيد آنها را توجيه كرد. با كلماتي كه فقط مختص خودش بود و خوب مي‌دانست چطور و در كدام لحظه مي‌تواند با گفتن شان، حساس ترين تار شعور و عواطف رزمنده ها را مرتعش كند و آن ها را به هيجان بياورد.
با يك لحن محكم و پر صلابت گفت:

" برادران رزمنده، بسيجيان با ايمان! درود به اين چهره هاي غبار گرفته‌تان، درود به اراده و شرف شما دريادلان، جنگ سخت است، سختي دارد، شهادت دارد، زخمي شدن و قطعي دست و پا دارد، اسير شدن دارد، مفقودالاثر شدن دارد، اين‌ها را همه ما مي‌دانيم. اما اي عزيزان؛ ما نبايد گول ظاهر اين چيز ها را بخوريم، نبايستي فراموش كنيم با چه هدفي توي اين راه قدم گذاشه ايم. ما براي جهاد در راه خدا و اطاعت از اوامر امام مان به جبهه آمديم. تا وقتي نيت‌مان خالص باشد، هر قدمي كه در اين راه برداريم، اجر اين قدم در پيش خدا محفوظ مي‌ماند. امام عزيزمان دستور داده اند جزاير را بايستي حفظ كنيم. ما ديگر چاره اي نداريم، مگر اينكه به يكي از اين دو شق تن بدهيم ؛ يا اينكه از خودمان ضعف نشان بدهيم، پرچم سفيد ذلت و تسليم به دست بگيريم و كاري كنيم كه حرف امام‌مان بر زمين بماند، و يا اينكه تا آخرين نفس، مردانه بمانيم و بجنگيم و شهيد بشويم و با عزت از اين امتحان سخت بيرون بياييم. حالا، بسيجي ها! شما به من بگوييد، چه كنيم؟ تسليم شويم يا تا آخرين نفس بجنگيم؟!"

خدا گواه است تا حرف همت به اينجا رسيد، بسيجي ها شيون كنان فرياد زدند: " مي‌جنگيم، مي‌ميريم، سازش نمي‌پذيريم "!

بعد هم دسته جمعي هجوم بردند به سمت حاجي و شروع كردند با چشم هايي گريان، بوسيدن سر و صورت همت. با چه مصيبتي توانستيم حاجي را از آنجا خارج كنيم، بماند. بعد با هم راهي شديم تا برويم به قرارگاه موقت عملياتي؛ جايي كه محل تجمع فرماندهان لشكر هاي عمل كننده سپاه در جزيره بود. محل اين قرارگاه، شبيه به آلونك هايي بود كه در باغ ها مي‌سازند. اتاقك هايي خشت و گلي و كوچك، كه هيچ استحكامي نداشتند و بچه های سپاه، از سر ناچاري آنجا را بعنوان قرارگاه موقت عملياتي انتخاب كرده بودند. چون تازه وارد جزاير مجنون شده بوديم، هنوز از دل مرداب ها، جاده تداركاتي احداث نشده بود تا بشود ماشين آلات سنگين مهندسي رزمي را به اين دست آب بياوريم و يك قرارگاه مستحكم ومناسب براي استقرار فرماندهان در آنجا بسازيم.

اين آلونك هاي خشت و گلي هم از قبل در آنجا قرار داشت. نيرو هاي دشمن كه حتي خوابش را هم نمي ديدند كه ما يك روز به عمق جزاير مجنون دسترسي پيدا كنيم، آن‌ها را ساخته بودند و حالا، بچه هاي ما داشتند از سر اجبار، از اين آلونك ها به عنوان سنگر فرماندهي خط مقدم استفاده مي‌كردند.

موقعي كه با " همت " به قرارگاه موصوف رسيديم، فرماندهان بقيه لشكر ها هم در آنجا حضور داشتند. به محض ورود، حاجي خيلي گرم و خودماني با همه حضار سلام و عليك و ديده بوسي كرد و بعد رفت پيش برادرمان "احمد كاظمي"؛ فرمانده لشكر 8 نجف، كنار يكي از آلونك ها نشست و با همان لحن شيرين خودش گفت: " خب احمد، نظرت چيه؟ اينجا چي كم داريم؟ فكر مي‌كني اگه بخواهيم اين بعثي هاي شاخ شكسته‌رو از باقي مونده جزيره جنوبي بيندازيم بيرون، چقدر نيرو لازم داريم ؟! "

حاجي همين‌طور پر انرژي و خندان، مشغول صحبت با احمد كاظمي بود و حضار؛ ناباور و متحير، به او خيره شده بودند. چنان با روحيه بالايي داشت با كاظمي صحبت مي‌كرد كه هركس از حال و روز ما خبر نداشت، خيال مي‌كرد "حاج همت" هيچي نباشد، 15 گردان رزمنده تازه نفس حاضر و قبراق براي ادامه عمليات در اختيار دارد.

اين در حالي بود كه من خوب مي‌دانستم عمده نيروهاي رزمنده لشكر 27 در منطقه طلائيه به شدت با دشمن درگير بودند و در آن موقعيت وخيم، حاجي بجز همان دوگرداني كه چند روز قبل به جزيره جنوبي فرستاده بود، حتي يك نيروي قادر به رزم در اختيار نداشت. تازه، گردان هايي را هم كه در طلائيه به كار گرفته بوديم، همگي ضربه خورده بودند و براي بازسازي اين گردان ها و رساندن‌شان به سطح استاندارد رزمي سابق و انتقال‌شان به جزيره براي ادامه عمليات، به زمان زيادي نياز داشتيم. در حالي كه مي‌دانستيم از بابت وقت، به سختي در تنگنا قرارداريم. با اين همه، حاج همت خيلي قرص و قوي داشت با كاظمي حرف مي‌زد. يادش بخير، شهيد عزيزمان " مهدي زين الدين " فرمانده لشكر 17 علي بن ابي‌طالب(ع) كه كنار من نشسته بود، با يك لبخند قشنگي داشت به حاج همت نگاه مي‌كرد.وقتي زير گوشي، قضيه نداشتن نيروي خودمان را به او گفتم، با تبسم به بنده گفت: " خدا به همت خير بده، با وجود اينكه عمده نيروهاش تو طلائيه درگيرند و دستش خاليه، ولي باز هم به فكر ماست و اومده ببينه به چه طريقي مي‌تونه دشمن رو از اين منطقه بيرون كنه! ".

در همين موقع بيسيم زدند -  از رده هاي بالا – احمد كاظمي گوشي را برداشت. مي‌خواستند بدانند وضعيت از چه قرار است. كاظمي، همان طور كه گوشي بيسيم دستش بود، و يك نگاه اميدواري به حاج همت داشت، در جواب با لبخند گفت: " وضعيت ما خوبه، همين كه همت با ماست، مشكلي نداريم! ".

... در هنگامه اي كه رزمنده هاي لشكر 27 محمد رسول الله (ص) در بخش مركزي جزيره جنوبي مجنون موضع گرفته بودند، دشمن با تمام توان توپخانه سنگين و كاتيوشا و خمپاره اش، اين جزيره را يكپارچه و بي وقفه مي‌كوبيد. طبق برآوردي كه رده هاي بالا انجام داده بودند، فقط ظرف سه شبانه روز، دشمن بيشتر از يك ميليون و سيصد و پنجاه هزار گلوله توپ و خمپاره و كاتيوشا روي سر نيرو هاي ايراني ريخته بود. حتي يك لحظه نبود كه جزيره آرام باشد. تكه به تكه خاك جزيره از زمين و آسمان كوبيده مي‌شد و بچه رزمنده ها، شديد ترين فشار ها را آنجا تحمل مي‌كردند. در گيرو دار بيرون زدن دشمن از جزيره و تلاش براي حفظ آن بوديم كه گلوله اي كنارم منفجر شد و از ناحيه جلو و عقب سر، تركش خوردم. طوري كه مجبور شدم سرم را باندپيچي كنم.

با اينكه اثر زخم و خون در بالاي پيشاني‌ام مشخص بود، ولي خوشبختانه وضعيت جسمي‌ام به شكلي بود كه سر پا بودم و مي‌توانستم به كارم ادامه بدهم. بچه ها توي خط مستقر بودند. لازم بود براي ارائه گزارش آخرين وضعيت نيرو ها بروم پيش حاج همت، تا با او در باره روال كار آينده خط پدافندي خودمان مشورت كنم و بدانم قرار است مراحل بعدي عمليات را از كجا ادامه بدهيم.
فراموش نمي‌كنم، به محض اينكه حاج همت مرا ديد، مجال صحبت به من نداد و با اشاره به باندپيچي سرم، خيلي نگران پرسيد: " سرت چي شده سعيد ؟! "

گفتم: " چيزي نشده حاجي، فقط يه خراش كوچيك برداشته، واسه اين اونو با باند بستم تا روش خاك نشينه و چرك نكنه، چيز مهمي نيست ".

خيلي ناراحت شد و گفت: " نگو چيزي نيست! ... مواظب خودت باش تا آسيبي بهت نرسه ".
گفتم: " اين چه حرفيه حاجي ؟ خودت بارها گفتي ما اصل‌مان بر شهادته ". با اخم گفت: " حالا حرف خودم رو بهم مي‌گي؟!... بله، اصل بر شهادته، اما تا لحظه شهادت، مكلف‌ايم حفظ جان خودمون رو جدي بگيريم! ".

من كه انتظار شنيدن چنين صحبتي را از او نداشتم، ديگر چيزي نگفتم. خيلي فشرده گزارش‌ام را دادم، با هم مشورت كرديم و دوباره روانه خط شدم.توي راه تمام فكر و ذكرم معطوف به حرف هاي حاج همت بود.با خودم مي‌گفتم، حرف هاي حاجي بي حكمت نيست، درست است كه از زمين و هوا دشمن دارد جزيره را مي‌كوبد و در هر گوشه جزيره شهيدي به خاك افتاده و تعداد بچه هاي مجروح ما هم كم نيست، ولي در اين وضعيت دشوار جنگ، كه امكان جايگزيني حتي يك كادر عملياتي وجود ندارد، آن قدر بحث ضرورت " حفظ جان تا لحظه شهادت " براي همت جدي شده كه با وجود سر نترسي كه دارد و خودش مدام زير آتش شديد دشمن رفت و آمد مي‌كند، به من گوشزد مي‌كند مواظب خودم باشم، تا آسيبي نبينم و بتوانم در ميدان جهاد سر پا باشم، تا بهتر با دشمن مقابله كنم.

... روز هفدهم اسفند، در اوج درگيري ما با دشمن در جزيره مجنون، حوالي بعد از ظهر بود كه ديدم مي‌گويند بي سيم تو را مي‌خواهد. گوشي را كه به دستم گرفتم، صداي حاج همت را شنيدم كه گفت: "سعيد، در قسمت شرقي جزيره جنوبي، از طرف اين شاخ شكسته ها، دارند بچه هاي ما را اذيت مي‌كنند... من به عقب مي‌رم تا براي كمك به اين بچه ها، از بقيه لشكرها قدري نيرو جور كنم و بيارم جلو".

گفتم: " مفهوم شد حاجي، اجازه مي‌دي من هم با شما بيام؟ ".
گفت: " نه عزيزم، شما چون نسبت به موقعيت منطقه توجيه هستي، همين جا باش تا خط رو تحويل بچه هاي لشكر امام حسين(ع) بدي و كمك‌شان كني. هر وقت كارت تموم شد، بيا به همون سنگر... – منظور حاجي از اصطلاح "همون سنگر"، قرارگاه تاكتيكي حاج قاسم سليماني بود- ... بعد بيا اونجا؛ من هم غروب ميام همون جا، تا با هم صحبت كنيم ".
گفتم: " باشه مفهوم شد، تمام ".
برگشتم پيش بچه هايمان در خط و كنارشان ماندم. دشمن كه وحشت از دست دادن جزاير خواب از چشم هايش ربوده بود، حتي براي يك لحظه، دست از گلوله باران جزاير بر نمي‌داشت. ما هم در داخل سنگر ها و كانال هاي نفررويي كه به تازگي حفر شده بود، پناه گرفته بوديم و از خطمان دفاع مي‌كرديم. چند ساعتي گذشت. از طريق بي سيم با قرارگاه تماس گرفتم و پرسيدم: حاجي آمده يا نه ؟!
گفتند: " نه، هنوز برنگشته! ".
مدتي بعد، از نو تماس گرفتم و سراغش را گرفتم. جواب دادند: " نه خبري نيست! " ديگر دلشوره رهايم نكرد. طاقت نياوردم. خط را سپردم دست تعدادي از بچه ها، آمدم كمي عقب‌تر و با يك جيپ 106 كه عازم عقب بود، راهي شدم به سمت سنگري كه محل قرارم با حاج همت بود. وارد سنگر كه شدم، ديدم حاجي نيست. از برادرمان حاج "قاسم سليماني"؛ فرمانده لشكر 41 ثارالله پرسيدم حاج همت كجاست؟
ايشان گفت: "‌ رفته قرارگاه لشكر 27 و هنوز برنگشته ".
قرارگاه تاكتيكي ما در ضلع شرقي جزيره بود. گفتم: " ولي حاجي به من گفته بود برمي‌گرده اينجا، چون با من كار داره ".
حاج قاسم گفت: " هنوز كه نيومده، ولي مرا هم نگران كردي، الان يه وسيله به شما مي‌دم، برو به قرارگاه تاكتيكي لشكرتون، احتمال داره اينجا نياد ".
با يكي از پيك هاي فرمانده لشكر ثارالله، سوار بر يك موتور تريل، رفتم سمت قرارگاه تاكتيكي لشكر 27 در ضلع شرقي جزيره. آنجا كه رسيديم، حاج عباس كريمي را ديدم.

به او گفتم: " عباس، حاج همت اينجا بوده انگار، ولي اصلا برنگشته پيش حاج قاسم ".
عباس با تعجب گفت: " معلومه چي مي‌گي؟! حاجي اصلا اينجا نيومده برادر من! " اين را كه گفت، دفعتا سراپاي بدنم به لرزه افتاد و بي اختيار سست شدم. فهميدم قطعا بايستي بين راه براي همت اتفاقي افتاده باشد.

عباس ادامه داد: " ... حاجي اينجا نيومده، ولي با قرارگاه مركزي كه تماس گرفتم، گفتند حاجي اونجا نيست و شما هم ديگه در بخش مركزي جزيره مسئوليتي نداريد، گفتند گردان لشكرتان همونجا باشه، ما خودمون لشكر امام حسين(ع) رو مي‌فرستيم بياد اونجا و خط رو از گردان شما تحويل بگيره ".

عباس كه حرفش تمام شد، خودم گوشي بي سيم را برداشتم، با قرارگاه تماس گرفتم و گفتم: " پس لا اقل بگذاريد ما بريم گردان رو عوض كنيم و برگرديم به اينجا ".
از آن سر خط جواب دادند: " نه، شما از اين طرف نريد. شما از منطقه شرقي جزيره تكان نخوريد و به آن طرف نريد ".

يك حس باطني به من مي‌گفت حتما خبري شده و مركز نمي‌خواهد كه ما بفهميم. روي پيشاني ام عرق سردي نشسته بود. همين طور كه گوشي بي سيم توي دستم بود، نشستم زمين و گفتم: " بسيار خوب، حالا حاج همت كجاست؟ ".
جواب آمد: " فرماندهي جنگ اونو خواسته، رفته اون دست آب ".
رو كردم به شهيد كريمي و گفتم: " عباس، بهت گفته باشم؛ يا حاجي شهيد شده، يا به احتمال خيلي ضعيف، زخمي شده ".
او گفت: " روي چه حسابي اين حرف رو مي‌زني تو؟! " گفتم: "‌اگه حاجي مي‌خواست بره اون دست آب، لشكر رو كه همين جوري بدون مسئوليت رها نمي‌كرد، حتما يا با تو در اينجا، يا با من در خط تماس مي‌گرفت و سر بسته خبر مي‌داد كه مي‌خواد به اون طرف آب بره ".
عباس هم نگران بود. منتها چون بي سيم چي ها كنار ما دو نفر نشسته بودند، صلاح نبود بيشتر از اين درباره دل نگراني‌مان جلوي آنها صحبت كنيم.آخر اگر اين خبر شايع مي‌شد كه حاجي شهيد شده، بر روحيه بچه هاي لشكر تاثير منفي و ناگواري به جا مي‌گذاشت.چون او به شدت مورد علاقه بسيجي ها بود و براي آن‌ها، باور كردن نبودن همت خيلي، خيلي دشوار به نظر مي‌رسيد.

چشم كه بر هم زديم، غروب شد و دقايقي بعد، روز كوتاه زمستاني هفدهم اسفند، جاي‌اش را با شبي به سياهي دوزخ عوض كرد. آن شب، حتي يك لحظه هم از ياد همت غافل نبودم. مدام لحظات خوش بودن با او، در نظرم تداعي مي‌شد. خصوصا آن لحظه اي كه از طلائيه به جزيره جنوبي آمديم، آن سخنراني زيبا و بي تكلف حاجي براي بچه هاي بسيجي لشكر، بيرون كشيدن او از چنگ بسيجي ها، ورودمان به سنگر فرماندهان لشكر هاي سپاه و شلوغ بازي هاي رايج حاجي، رجزخواني هاي روح بخش او، بگو بخندش با احمد كاظمي لبخند هاي زين الدين در واكنش به شيرين زباني هاي حاجي و بعد، آن پاسخ سرشار از روحيه احمد كاظمي به رده هاي بالا، پاي بي سيم و در حالي كه نيم نگاهي به حاجي داشت و گفته بود: " همين كه همت با ماست، مشكلي نداريم! ".

شب وحشتناكي بر من گذشت. به هر مشقتي كه بود، صبر كرديم تا صبح. ديگر برايمان يقين حاصل شد كه حتما براي او اتفاقي افتاده. بعد از نماز صبح عباس كريمي گفت: " سعيد، تو همين جا بمون، من ميرم يه سر قرارگاه نجف، ببينم موضوع از چه قراره!".

رفت و اصلا نفهميدم چقدر گذشت، كه برگشت؛ با چشم هايي مثل دو كاسه خون، خيس از اشك. عباس، عباس هميشگي نبود. به زحمت لب بازكرد و گفت: " همت و يك نفر ديگر، سوار بر موتور، سمت "پد" مي‌رفتند كه تانك  بعثي آن ها را هدف تير مستقيم قرار داد و شهيد شدند ".

در حالي كه كنار آمدن با اين باور كه ديگر او را نمي‌بينم، برايم محال به نظر مي‌رسد، كم كم دستخوش دلهره ديگري شدم؛ اين واقعه را چطور مي‌بايست براي بچه رزمنده هاي لشكر مطرح مي‌كردم؟! طوري كه خبرش، روحيه لطيف آن‌ها را تضعيف نكند.

... هنوز هم باور نبودن همت برايم سخت است، بدجوري ما را چشم براه خودش گذاشت، ... و رفت.

يادآوري:
عباس کریمی قهرودی بعد از شهادت حاج همت به فرماندهی لشکر ۲۷ محمد رسول الله انتخاب و در ۲۳ اسفند ۶۳ در همان منطقه در عملیات بدر به شهادت رسید.
مهدی زین الدین فرمانده لشکر ۱۷ علی بن ابی طالب (ع) در آبان ماه ۶۳ در درگیری با ضد انقلاب در منطقه سردشت شهيد شد.

سعید مهتدی بعد ها به فرماندهی لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) منصوب و در ۱۹ دی ماه ۸۴ در حادثه سقوط هواپیمای فالکون به همت و کریمی پیوست.

سردار احمد کاظمی بعد ها به سمت فرمانده نیروی هوایی سپاه و در این اواخر به فرماندهی نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منصوب و تا زمان شهادت یعنی ۱۹ دی ۸۴ در این سمت باقی ماند. کاظمی در حالی به همرزمانش پیوست که در وصیت نامه اش از خدا خواسته بود زمانی شهادت را قسمت او کند که از همه چیز خبری هست جز شهادت.

منبع: نشریه یاد ماندگار شماره شش

  سخنرانی شهید همت قبل از شروع عملیات والفجر مقدماتي 17 بهمن 1361

مهدی بازدید : 194 یکشنبه 18 خرداد 1393 نظرات (0)

شعبان یا شَعبان المُعَظّم (به عربی: شعبان) هشتمین ماه در گاه‌شماری هجری قمری است. ماه شعبان، از عزیزترین ماه‌های اسلامی است. علی بن ابی طالب فرمود: وقتی پیامبر اکرم هلال این ماه را مشاهده می‌کرد، دستور می‌داد که کسی در سراسر مدینه ندا دهد: ای مردم! این ماه ماه من است؛ خدا رحمت کند کسی را که مرا بر ماه من یاری کند، یعنی در آن روزه بدارد. علی بن ابی طالب فرمود: هر کس ماه شعبان را برای محبت به پیامبر خدا و تقرب به خداوند روزه بگیرد، خداوند او را دوست می‌دارد، و به کرامت خویش در روز قیامت نزدیک می‌کند.

مناسبت‌ها

مهدی بازدید : 111 سه شنبه 06 خرداد 1393 نظرات (0)

محمود کاوه (۱۳۴۰ مشهد-۱۳۶۵ پیرانشهر قله ۲۵۱۹ حاج عمران) از فرماندهان سپاه پاسداران ایران در جنگ ایران و عراق بود. وی در بدو تشکیل سپاه به عضویت سپاه مشهد درآمد و در ۲۲ سالگی به فرماندهی تیپ ۱۵۵ ویژه شهدا در غرب کشور که بعدها به لشکر ارتقا یفات منصوب شد. وی در شهریور ماه ۱۳۶۵ ودر حین عملیات کربلای۲ به شهادت رسید.

کودکی و نوجوانی

در سال ۱۳۴۰ در شهر مشهد به دنیا آمد. پدرش از کسبه مشهدی بود. اصلیتشان از دهستان بیهود توابع قاین بود و از جمله افرادی بود که در دوران شاهنشاهی به لحاظ این که مقلد سید روح‌الله خمینی بود و با روحانیونی همچون سید علی خامنه‌ای، سید عبدالکریم هاشمی‌نژاد ارتباط داشت.

او بعد از اتمام دوره راهنمایی، به کسب علوم دینی در حوزه علمیه پرداخت. مدتی بعد به این نتیجه رسید که اگر با اخذ مدرک پایان دبیرستان وارد حوزه شود، موفق‌تر خواهد بود. او در کلاسهای درسی مسجد جواد و امام حسن مجتبی، بخصوص کلاسهای آیت‌الله خامنه‌ای که در آن زمان با عنوان حاج سید علی آقا شناخته می‌شد شرکت می‌کرد.

جوانی و دوران انقلاب

در پخش اعلامیه‌های روح‌الله خمینی چه در درون دبیرستان و چه در محیط‌های دیگر تلاش می‌نمود و در درگیریها با ماموران حکومت و راهپیمایی‌ها به همراه پدر فعالانه شرکت می‌جست. سخنرانی‌های آیت‌الله خامنه‌ای تاثیر فراوانی روی او گذاشت.

دوران جنگ

کاوه یکی از جوانترین فرماندهانی است که هدایت جنگ ایران و عراق را به عهده گرفتند. روزی که جنگ شروع شد او یک جوان ۱۹ ساله بود اما ۳ سال بعد فرماندهی تیپ ویژه شهدا را به عهده گرفت. تیپی که از کلیدی‌ترین یگانهای سپاه بود. موفقیت‌ها و انجام عملیات خارق‌العاده توسط این تیپ با فرماندهی کاوه باعث شد به لشکر ویژه ارتقا یابد.

کاوه در ۱۰ شهریور ۱۳۶۵ در منطقه عمومی حاج عمران برروی قله ۲۵۱۹ حاج‌عمران بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ و درسن ۲۵ سالگی شهید شد.

مسئولیتها

  • مربی آموزش نظامی ۱۳۵۸/۳/۱۵ - ۱۳۵۹/۶/۲
  • مسئول محافظین بیت امام ۱۳۵۹/۶/۳ - ۱۳۵۹/۸/۳
  • مربی آموزش نظامی ۱۳۵۹/۸/۴ - ۱۳۵۹/۹/۲۲
  • مسئول عملیات سقز ۱۳۵۹/۹/۲۳ - ۱۳۶۰/۱۲/۷
  • مسئول عملیات تیپ ویژه شهدا ۱۳۶۰/۱۲/۸ - ۱۳۶۱/۴/۳۱
  • فرمانده تیپ ویژه شهدا ۱۳۶۱/۵/۱ - ۱۳۶۵/۲/۱
  • فرمانده لشکر ویژه شهدا ۱۳۶۵/۲/۲ - ۱۳۶۵/۶/۸

مجروحیت‌ها

  • اصابت گلوله به ناحیه شکم اسفند ماه ۱۳۶۱ پاکسازی روستای محمد شاه از توابع مهاباد
  • اصابت گلوله به ناحیه شانه چپ مرداد ماه ۱۳۶۳ پاکسازی منطقه عمومی دارلک از توابع مهاباد
  • اصابت ترکش به ناحیه دست راست وسر بهمن ماه ۱۳۶۳ منطقه عملیاتی بدر
  • اصابت ترکش به صورت اسفند ماه ۱۳۶۴ منطقه عملیاتی والفجر
  • اصابت ۱۲ ترکش نارنجک به ناحیه سر اردیبهشت ۱۳۶۵ منطقه عمومی حاج عمران عراق موسوم به تک حاج عمران

سوابق آموزشی

محمود کاوه فقط در سال ۱۳۵۸ یک دوره آموزش عمومی و نیز آموزش جنگ‌های نامنظم را به مدت چهار ماه به همراه سه نفر دیگر از کادر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خراسان در پادگان امام علی گذرانده‌است.

۱۳۴۰ ولادت در اول خرداد ماه، مشهد
۱۳۴۶ تحصیل در حوزه علمیه
۱۳۵۲ تحصیل در مدرسه راهنمایی
۱۳۵۵ تحصیل در دبیرستان خوش نیت
۱۳۵۷ آغاز انقلاب اسلامی ایران
۱۳۵۸ عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
۱۳۵۸ مربی پادگان آموزش نظامی سردادور
۱۳۵۸ اعزام به تهران جهت گذراندن دوره چریکی
۱۳۵۹ عزیمت به جماران و سرپرستی گروه حفاظت از خانه خمینی
۱۳۵۹ عزیمت به جبهه‌های جنوب
۱۳۵۹ عزیمت به کردستان و سرپرستی گروه پاسداران اعزامی به سقز
۱۳۵۹ فرمانده گروهان اسکورت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سقز
۱۳۶۰ فرمانده عملیات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سقز
۱۳۶۰ قائم مقام فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سقز
۱۳۶۰ فرمانده عملیات تیپ ویژه شهدا
۱۳۶۱ مجروحیت در عملیات پاکسازی منطقه محمد شاه مهاباد از ناحیه شکم
۱۳۶۲ فرمانده تیپ ویژه شهدا
۱۳۶۳ ازدواج با خانم فاطمه عماد الاسلامی
۱۳۶۳ تولد تنها فرزندش زهرا کاوه
۱۳۶۳ مجروحیت در عملیات پاکسازی منطقه دارلک مهاباد از ناحیه کتف
۱۳۶۳ مجروحیت در عملیات بدر از ناحیه دست
۱۳۶۴ مجروحیت در عملیات قادر از ناحیه دست
۱۳۶۵ فرمانده لشکر ویژه شهدا
۱۳۶۵ مجروحیت در تک حاج عمران از ناحیه سر
۱۳۶۵ شهادت در یازدهم شهریور بر روی ارتفاعات ۲۵۹ حاج عمران

گوشه‌ای از وصیت نامه

دشمن باید بداند و این تجربه را کسب کرده باشد که هر توطئه‌ای را که علیه انقلاب طرح‌ریزی کند، امت بیدار و آگاه با پیروی از رهبر عزیز، آن را خنثی خواهد کرد. آینده جنگ هم کاملاً روشن است که پیروزی نصیب رزمندگان اسلام خواهد شد و هیچگاه ما نخواهیم گذاشت که خون شهیدانمان هدر رود
مهدی بازدید : 83 دوشنبه 05 خرداد 1393 نظرات (0)

مبعث حضرت محمد(ص)رابه همه مسلمانان تبریک عرض میکنم

مهدی بازدید : 349 پنجشنبه 18 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

پیشاپیش ولادت مولای متقیان امام علی (ع)رابه همه بازدیدکنندگان تبریک عرض میکنم.

مهدی بازدید : 208 چهارشنبه 10 اردیبهشت 1393 نظرات (1)

رَجَب یا رَجَب المُرَجَّب (به عربی: رَجَب) هفتمین ماه از ماه‌های قمری است. در زمان جاهلیت رجب ماه مقدسی بود: در آن برای خدایان قربانی می‌شد و جنگ در آن حرام بود. هرچند پس از ظهور اسلام این اعمال به تدریج از بین رفتند. در حدیث مهمی از پیامبر اسلام آمده: «رجب ماه خداست، شعبان ماه من است و رمضان ماه مردم من است.» که رجب را هم‌پایهٔ دو ماه مبارک دیگر نهاده‌است. همچنین از او نقل است که هرکس یک روز در ماه رجب روزه بگیرد مانند آن است که یک ماه را روزه گرفته است. طبق روایات اسلامی ماه رجب، ماه تهذیب و عبادت و خودسازی، و آغاز یک دوره جدید سلوک به سوی خداست.

لیلة الرغائب به نخستین شب جمعهٔ ماه رجب گفته می‌شود. وقوع مناسبت‌های تاریخی متعدد صدر اسلام در این ماه آن را به زمان برجسته‌ای از سال تبدیل کرده‌است.

مهدی بازدید : 54 دوشنبه 08 اردیبهشت 1393 نظرات (0)
مرتضی مطهری

مرتضی مطهری
زادروز ۱۳ بهمن، ۱۲۹۸
فریمان، ایران
درگذشت ۱۱ اردیبهشت، ۱۳۵۸ (۵۹ سال)
تهران، ایران
محل زندگی فریمان، مشهد، قم و تهران
ملیت ایرانی
پیشه استادی دانشگاه تهران
نقش‌های برجسته نظریه‌پردازی جمهوری اسلامی
لقب آیت الله - استاد - معلم شهید
مذهب شیعه دوازده امامی
آثار متعدد
فرزندان علی، محمد، مجتبی، فریده، وحیده، حمیده، سعیده
والدین شیخ محمدحسین فریمانی
گفتاورد گفتاوردهای مرتضی مطهری
 
 

مرتضی مطهری معروف به شهید مطهری (زادهٔ ۱۳ بهمن ۱۲۹۸ در فریمان - ترورشده ۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۸ در تهران) روحانی شیعه، استاد فلسفه اسلامی و کلام اسلامی و تفسیر قرآن، عضو هیئت موتلفه اسلامی و از نظریه‌پردازان نظام جمهوری اسلامی ایران بود.

وی قبل از انقلاب ۵۷ عضو انجمن سلطنتی فلسفه و استاد دانشگاه تهران بود.

  بعد از انقلاب به ریاست شورای انقلاب منصوب شد.

سید روح‌الله خمینی علاقه زیادی به وی داشت، تا بدانجا که بعد از مرگش گفت:

«مطهری پارهٔ تن اسلام و حاصل عمر من بود.» در ادبیات جمهوری اسلامی ایران از

وی با عنوان معلم شهید یاد می‌شود.

زندگی‌نامه

کودکی و نوجوانی

مطهری در ۱۳ بهمن ۱۲۹۸ در فریمان از توابع مشهد در خانواده‌ای روحانی با اصالت هراتی  متولد شد. مرتضی مطهری فرزند شیخ محمد حسین کیخا(مطهری)، نوه شیخ محمد علی کیخا از معتمدین سیستان از ده کنگ پیران بخش پشت آب شهرستان زابل است. شیخ محمد علی کیخا بیش از یک قرن پیش از شهرستان زابل در استان سیستان و بلوچستان به شهرستان فریمان در استان خراسان مهاجرت کرده اند. علت مهاجرت شیخ محمد علی کیخا میل به اقامت در جوار حرم مطهر امام رضا (ع) و بهره مندی از حوزه علمیه مشهد و ... ذکر شده است.مطهری در کودکی برای فراگیری دروس ابتدایی به مکتبخانه رفت. در سن دوازده سالگی به حوزه علمیه مشهد رفت و به تحصیل مقدمات علوم اسلامی همت گماشت. در این دوران اندیشه‌های مربوط به خداشناسی سخت او را به خود مشغول می‌دارد[نیازمند منبع]. در سال ۱۳۱۶ برای تکمیل تحصیلات خود عازم حوزه علمیه قم شد. این در حالی بود که اندکی پیش از آن عبدالکریم حائری میبدی، موسس حوزه علمیه درگذشته بود و ریاست حوزه را سه تن از مدرسان بزرگ آن سید محمد حجت، سید صدرالدین صدر و سید محمدتقی خوانساری به عهده گرفته بودند.

جوانی و تحصیلات

مرتضی مطهری در جوانی.jpg

مطهری نزد آیت‌الله صدوقی، کتاب «مطوّل» را فراگرفت و نزد آیت‌الله مرعشی نجفی، «شرح لمعه» را آموخت. در دوره اقامت پانزده ساله خود در قم از بروجردی (در فقه و اصول) و خمینی (به مدت ۱۲ سال در فلسفه و اصول) و علامه طباطبائی (در فلسفه: الهیات شفای بوعلی و دروس دیگر) بهره گرفت. قبل از نقل مکان بروجردی به قم، مطهری گاهی به بروجرد می‌رفت و از وی استفاده می‌کرد. وی مدتی نیز از درس و بحث اخلاقی حاج میرزا علی آقا شیرازی بهره برد. سید محمد حجت (در اصول) و سید محمد محقق داماد (در فقه) از اساتید دیگر مرتضی مطهری بودند. وی در مدت اقامت خود در قم علاوه بر تحصیل علم، در امور اجتماعی و سیاسی نیز مشارکت داشت و از جمله با فدائیان اسلام در ارتباط بوده‌است.

خانواده

مطهری، در سال ۱۳۳۱ با عالیه روحانی، دختر یکی از روحانیون مشهد ازدواج می‌کند. حاصل این پیوند چهار دختر و سه پسر است. علی مطهری و محمد مطهری دو تن از فرزندان اوست.

عباس‌هادی‌زاده مهندس نساجی، احمد یزدی داروساز، علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی و مجید عباسپور دکتری محیط‌زیست و استاد دانشگاه صنعتی شریف دامادهای اویند.

مهاجرت به تهران

مطهری در سال ۱۳۳۱ از قم به تهران مهاجرت کرد، و در این شهر به تدریس در مدرسه مروی و تألیف و سخنرانی‌های تحقیقی پرداخت. در سال ۱۳۳۴ اولین جلسه تفسیر انجمن اسلامی دانشجویان توسط مطهری تشکیل گردید، و در همان سال تدریس خود را در دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران را آغاز کرد. در سالهای ۱۳۳۷ و ۱۳۳۸ و پس از تشکیل انجمن اسلامی پزشکان، مطهری به یکی از سخنرانان اصلی این انجمن تبدیل گشت. وی در طول سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۰ سخنران منحصربه‌فرد این انجمن بود.

مرگ

مرتضی مطهری بعدازظهر روز سه‌شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۸ به همراه گروهی از رجال سیاسی انقلابی در جلسه‌ای در منزل یدالله سحابی شرکت می‌کند. پس از پایان جلسه، در تاریکی شب و هنگام خروج وی از محل جلسه، هدف گلوله یکی از افراد گروه فرقان قرار گرفت، و پس از انتقال به بیمارستان طرفه درگذشت. قاتلان او سه نفر به نام‌های محمد علی بصیری، حمید نیکنام و وفا قاضی زاده بودند.

فعالیت‌های سیاسی

مرتضی مطهری در فعالیت‌های سیاسی در کنارامام خمینی بود، به‌طوری که می‌توان سازماندهی قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ در تهران و هماهنگی آن با روح‌الله خمینی را مرهون تلاش‌های او و یارانش دانست. وی در ساعت ۱ بعد از نیمه شب روز چهارشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ به دنبال یک سخنرانی مهیج علیه شخص شاه به وسیله پلیس دستگیر و پس از انتقال به زندان موقت شهربانی به همراه تعدادی از روحانیون تهران زندانی شد. پس از ۴۳ روز به دنبال مهاجرت علمای شهرستانها به تهران و فشار مردم، به همراه سایر روحانیون از زندان آزاد شد.

پس از تشکیل هیئت‌های مؤتلفه اسلامی، مطهری از سوی خمینی به همراه چند تن دیگر از شخصیت‌های روحانی عهده دار رهبری این هیئت‌ها گشت. پس از ترور حسنعلی منصور نخست وزیر وقت توسط محمد بخارایی، کادر رهبری هیئت‌های موتلفه شناسایی و دستگیر شد.

فعالیت‌های علمی-فرهنگی

کارت شناسایی - مرتضی مطهری.jpg

پس از حادثه ترور حسنعلی منصور، وی به تألیف کتاب در موضوعات مورد نیاز جامعه و ایراد سخنرانی در دانشگاه‌ها، انجمن اسلامی، نهضت اسلامی پزشکان، مسجد هدایت و مسجد جامع نارمک ادامه داد. به طور کلی او به یک نهضت اسلامی معتقد بود و برای اسلامی‌کردن محتوای نهضت تلاشهای ایدئولوژیک بسیاری نمود. از جمله مهمترین این اقدامات می‌توان به کمک به تأسیس حسینیه ارشاد در سال ۱۳۴۶ اشاره کرد. پس از مدتی به علت اختلاف نظر با برخی از اعضای هیئت مدیره، در سال ۱۳۴۹ از عضویت هیئت مدیره آن موسسه استعفا داد و آن را ترک گفت.

تبلیغ برای آوارگان فلسطینی

در سال ۱۳۴۸ به خاطر صدور اعلامیه‌ای با امضای وی و علامه طباطبایی و سید ابوالفضل موسوی زنجانی مبنی بر جمع اعانه برای کمک به آوارگان فلسطینی و اعلام آن طی یک سخنرانی ضداسرائیلی در حسینیه ارشاد دستگیر شد و مدت کوتاهی در زندان تک‌سلولی به سربرد. از سال ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۱ برنامه‌های تبلیغی مسجدالجواد را زیر نظر داشت و غالباً خود سخنران اصلی بود تا اینکه آن مسجد و به دنبال آن حسینیه ارشاد تعطیل گردید و بار دیگر مطهری دستگیر و مدتی در بازداشت قرار گرفت. پس از آن مطهری سخنرانی‌های خود را در مسجد جاوید و مسجد ارک و غیره ایراد می‌کرد. بعد از مدتی مسجد جاوید نیز تعطیل گردید. در حدود سال ۱۳۵۳ ممنوع‌المنبر گردید و این ممنوعیت تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت.

مبارزه با التقاط

از مهم‌ترین فعالیت‌های او ارائه ایدئولوژی اسلامی از طریق تدریس و سخنرانی و تألیف کتاب متعدد است. حساسیت اینگونه فعالیت فرهنگی خصوصاً در سالهای ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۷ به خاطر افزایش تبلیغات گروه‌های چپ و پدید آمدن گروه‌های مسلمان چپ و ظهور پدیده التقاط به اوج خود رسید. گذشته از خمینی، مطهری نیز دیگران را از همکاری با سازمان «مجاهدین خلق ایران» بازمی‌داشت. در این سال‌ها مطهری به توصیه روح‌الله خمینی هفته‌ای دو روز برای تدریس به قم می‌رفت و هم‌زمان در تهران نیز به تدریس در منزل ادامه می‌داد. در سال ۱۳۵۵ به دنبال اختلاف با یکی از اساتید دانشکده الهیات زودتر از موعد مقرر بازنشسته شد. همچنین در طول این سال‌ها، مطهری با همکاری تنی چند از شخصیت‌های روحانی، «جامعه روحانیت مبارز تهران» را بنیان گذارد بدان امید که روحانیت شهرستان‌ها نیز به تدریج چنین سازمانی پیدا کند.

ارتباط با خمینی و انقلاب

گرچه ارتباط مرتضی مطهری با خمینی پس از تبعید او از ایران به وسیله نامه و غیره استمرار داشته‌است ولی در سال ۱۳۵۵ موفق گردید مسافرتی به نجف نموده و ضمن دیدار با خمینی درباره مسائل مهم نهضت و حوزه‌های علمیه با وی مشورت نماید. پس از مرگ مصطفی خمینی و آغاز دوره جدید نهضت اسلامی، مطهری به طور تمام‌وقت درخدمت نهضت قرار گرفت. در دوران اقامت روح‌الله خمینی در پاریس، سفری به آن شهر نمود. در همین سفر خمینی وی را مسؤول تشکیل شورای انقلاب کرد. هنگام بازگشت روح‌الله خمینی به ایران، مطهری مسؤولیت کمیته استقبال از امام را شخصاً به عهده گرفت.

 

کابینهٔ موقت شورای انقلاب
رؤسا
ر. رئیس نوبت ریاست ر. رئیس نوبت ریاست
۱ مطهری اولین رئیس ۳ بهشتی سومین رئیس
۲ طالقانی دومین رئیس ۴ بنی‌صدر آخرین رئیس
وزیران
ر. وزیر وزارت‌خانه ر. وزیر وزارت‌خانه
۱ باهنر آموزش‌وپرورش ۱۰ قزوینی راه وترابری
۲ قندی ارتباطات ۱۱ احمدزاده صنایع ومعاون
۳ نمازی اقتصاد ۱۲ حبیبی علوم
۴ قطب‌زاده امورخارجه ۱۳ میناچی ارشاد
۵ صدر بازرگانی ۱۴ فروهر کار
۶ سامی بهداشت ۱۵ رفسنجانی کشور
۷ شیبانی کشاورزی ۱۶ کتیرایی مسکن
۸ مهدوی کنی دادگستری ۱۷ معین‌فر نفت
۹ خامنه‌ای دفاع ۱۸ تاج نیرو

 

اندیشه شناسی

علی رغم اختلاف نظرهای فراوان مطهری و شریعتی به خصوص در سالهای پایانی حکومت پهلوی، هردوی آنها از شخصیتهای موثر پیروزی انقلاب اسلامی ایران بودند.

شناخت شناسی

مطهری معتقد بود که باید اسلام را آن طور که هست به مردم معرفی کنیم، نه چیزی به آن بیفزاییم و نه بکاهیم، به تعبیر دیگر اسلام را بدون آرایش و پیرایش عرضه کنیم، آن گاه «فطرت حقیقت جوی» انسان‌ها به سوی آن جذب خواهد شد.مطهری قائل به نظریه فطرت است.

فلسفه اسلامی

مطهری برخلاف کسانی چون فردید که فلسفه اسلامی را ذاتاً یونانی می‌دانند، برای فلسفه اسلامی اصالت خاصی قائل است. از این روی نه تنها مانند فروید و اصحاب مکتب تفکیک، فلسفه اسلامی را مغایر با اندیشه اصیل اسلامی نمی‌داند، که حتی در ریشه یابی آن به متون دینی نیز رجوع می‌کند. از نظر مطهری اکثر فلاسفه اسلامی شیعه بودند، چرا که عقل شیعی از ابتدا عقل فلسفی بود.

مارکسیسم

در حال سخنرانی در حسینیه ارشاد

مطهری در نقد معرفت شناسی مارکسیسم معتقد بود که ادراک امری مادی نیست و مغز فقط یک ابزار است و عمل ادراک به وسیله روح غیرمادی صورت می‌گیرد. او همچنین معتقد بود که پل ارتباطی میان ذهن و خارج ماهیت است و مفاهیم ذهنی آثار مصادیق خارجی را ندارند. به طور مثال اگر جسم خارجی دارای حرکت است نیازی نیست که صورت ذهنی آن هم متحرک باشد. حرکت لازمه وجود خارجی است، نه وجود ذهنی. 

مارکس در تحلیل‌های اجتماعی خود رشد همهٔ نهادهای فکری را وابسته به نهاد اقتصادی می‌داند در حالی که به زعم مطهری ابزار تولید بدون انسان رشد پیدا نمی‌کند. در واقع تکاملِ ابزار تولید، معلول تکامل انسان است نه برعکس.

تمدن اسلامی

مسئله عقب ماندگی جوامع مسلمان از دغدغه‌های فکری مطهری بود که سال‌ها او را به خود مشغول کرد.. مطهری نظریه‌ای را که علت انحطاط تمدن‌ها را همان علل ایجاد آن می‌داند را مورد قبول نمی‌داند. به عقیده او یکی از عوامل انحطاط مسلمانان فهم غلط آنها از دین است. به عقیده او بی توجهی به منابع دینی در فرایند بازسازی فکر دینی موجب می‌شود تا عناصر و مفاهیمی خارج از دین به آن راه یابد. از همین جاست که وی بر کسانی چون اقبال لاهوری ایراد می‌گیرد که با همه نکته سنجی‌هایش در مسائل اسلامی، به جهت عدم آشنای عمیق فرهنگ اسلامی در بحث‌های مربوط به اثبات خدا، تجربه دینی، و علم الهی و خاتمیت دچار برخی اشتباهات شده‌است. 

ولایت فقیه

روحانیت در شیعه از ابتدا مستقل از دستگاههای حکومتی بوده و شیعه هیچ وقت این اصل را نپذیرفته که اولی الامر را بر هر حاکمی تطبیق کند. آیه قرآن که فرمود: «یا ایهَا الَّذینَ امَنوا اطیعُوا اللَّهَ وَ اطیعُوا الرَّسولَ وَ اولِی الْامْرِ مِنْکمْ (نساء/ ۵۹)» شیعه از اول، خلفای به ناحق را اولی الامر ندانست یعنی ولایت امر آنها را انکار کرد و تشیع و روحانیت شیعه از اساس بر انکار حقانیت این حکومتهای موجود است.
تصور مردم امروز از ولایت فقیه این نبوده که فقها حکومت کنند و دولت را به دست گیرند، بلکه در طول اعصار تصور مردم از ولایت فقیه این بوده‌است که به موجب این که مردم مسلمانند و وابسته به مکتب اسلامند، صلاحیت هر حاکمی از نظر این که قابلیت مجری بودن قوانین ملی اسلامی را داشته باشد باید مورد تأیید و تصویب فقیه قرار گیرد.

لهذا امام در فرمان خود به نخست وزیر دولت موقت می‌نویسد: به موجب حق شرعی (ولایت فقیه) و به موجب رأی اعتمادی که از طرف اکثریت قاطع ملت نسبت به من ابراز شده‌است، من رئیس دولت تعیین می‌کنم.

حق شرعی امام از وابستگی قاطع مردم به اسلام به عنوان یک مکتب و یک ایدئولوژی ناشی می‌شود که او یک مقام صلاحیتدار است که می‌تواند قابلیت شخصی را از این جهت تشخیص دهد و در حقیقت حق شرعی و ولایت شرعی یعنی مُهر ایدئولوژی مردم که او رهبر آن مردم است.
مسئله ولایت فقیه این نیست که فقیه خودش در رأس دولت قرار می‌گیرد، خودش می‌خواهد عملاً حکومت کند و مجری باشد. نقش فقیه در یک کشور اسلامی که ملتزم و متعهد به اسلام است و اسلام را به عنوان یک ایدئولوژی پذیرفته‌است نقش یک ایدئولوگ است نه نقش یک حاکم. وقتی که مردم آن ایدئولوژی را پذیرفته‌اند قهراً برای ایدئولوگ هم نقشی قائل هستند یعنی اوست که نظارت می‌کند بر این که این ایدئولوژی درست اجرا می‌شود یا نه، آیا این شخص که می‌خواهد رئیس دولت بشود و به عنوان مجری قانون در کادر اصول این ایدئولوژی حرکت کند صلاحیت چنین کاری را از نظر آن ایدئولوژی دارد یا ندارد؟ ولایت فقیه ولایت ایدئولوژیک است و اساساً خود فقیه را مردم انتخاب می‌کنند. این خودش عین دموکراسی است.

روحانیت شیعه

مطهری برای مزایای دستگاه روحانیت مزایا و نواقصی را بر می‌شمارد؛ و از جمله نواقص دستگاه روحانیت آزادی بی حد و حصر لباس روحانیت است:

... تدریجاً روحانیین از لحاظ لباس با دیگران متفاوت شده‌اند و لباس مخصوص پیدا کرده‌اند، همچنان که سپاهیان و نظامیان و برخی اصناف دیگر نیز لباس مخصوص دارند. در تشکیلات روحانی- برخلاف سایر تشکیلات- هرکسی بدون مانع و رادع می‌تواند از لباس مخصوص آن استفاده کند. بسیار دیده می‌شود که افرادی که نه علم دارند و نه ایمان، به منظور استفاده از مزایای این لباس به این صورت درمی آیند و موجب آبرو ریزی می‌گردند.

علی شریعتی

در جمله‌ای که در سال ۱۳۹۰ ادعا شد مطهری بر جلد کتاب اسلام‌شناسی دکتر شریعتی نوشته‌است، آمده‌است: «اغلب نوشته‌های دکتر شریعتی از نظری ادبی و هنری اعلی است، از نظر علمی متوسط است، از نظر فلسفی کمتر از متوسط و از نظر دینی و اسلامی صفر است.»

مراسم آخرین شب چهارشنبه سال ایرانی ها

... مسلّماً ایرانیان نیز ناخودآگاه برخی عقاید خویش را با صبغه اسلامی حفظ کردند. متأسفانه پاره‌ای خرافات هم اکنون در میان برخی ایرانیان وجود دارد از قبیل پریدن از روی آتش در چهارشنبه آخر سال و سوگند خوردن به سوی (نور) چراغ که از بقایای ماقبل اسلام است؛ و این وظیفه اسلامی است که با مقیاسهای اصولی اسلام عقاید پاک و خالص اسلامی را از کدورت اندیشه‌های جاهلی همیشه دور نگاه دارند.
... همین ایرانیهای خودمان برای اینکه سنتهای ایرانی و به قول خودشان فرهنگ ایرانی را بخواهند زنده کنند، کوشش می‌کنند کارهایی را که از اولِ اول خرافه محض بوده‌است زنده کنند، چون فکر می‌کنند که ملیت ایرانی را بدون اینها نمی‌توان نگه داشت... در مورد آتش شب چهارشنبه آخر سال- که نمونه‌ای از آتش پرستی‌های قدیم است که نه تنها چیز خوبی نیست بلکه خیلی چیز بدی هم هست- همین را می‌گویند فقط برای اینکه به قول اینها فرهنگ را (این فرهنگ، معنایش علم و فلسفه نیست بلکه به معنی سنت است) باید زنده نگه داشت.

احمد دقّاق بغدادی گفت: «کتَبْتُ الی ابِی الْحَسَنِ الثّانی أسْئَلُهُ عَنِ الْخُروجِ یوْمَ الْارْبَعاءِ لایدورُ» از امام هادی از چهارشنبه آخر ماه (یا آخر سال) سؤال کردم. «فَکتَبَ: مَنْ خَرَجَ یوْمَ الْارْبَعاءِ لایدورُ خِلافاً عَلی اهْلِ الطِّیرَةِ وُقِی مِنْ کلِّ افَةٍ وَ عوفِی مِنْ کلِّ عاهَةٍ.» فرمود: هرکسی که به رغم مردمی که فال بد می‌زنند مخصوصاً روز چهارشنبه آخر ماه (یا آخر سال) بیرون برود یعنی به خدا توکل کند، خداوند در ازای این توکل و این مخالفت با اهل تطیر(اهل فال بد)، او را از هر آفت و بیماری‌ای حفظ می‌کند.

«[یوم الاربعاءِ] لا یدور» یعنی چهارشنبه‌ای که بر نمی‌گردد. الآن بر من مجهول است که چهارشنبه آخرماه است یا آخر سال. اگر چهارشنبه آخر سال بگیریم و سال را سال شمسی بگیریم برای ما ایرانی‌ها خیلی عجیب است. واقعاً عجیب است: چهارشنبه آخر سال شمسی که می‌شود حتی در محیط‌های عالی فرهنگی ما آتش روشن می‌کنند، از روی آتش می‌پرند، می‌گویند: «سرخی تو از من، زردی من از تو». من نمی‌دانم ما چقدر می‌خواهیم اصرار روی حماقتهای خودمان داشته باشیم؟!

شعر «بنی آدم» سعدی

سعدی می‌گوید:

بنی آدم اعضای یک پیکرند   که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار   دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی   نشاید که نامت نهند آدمی

این شعر سعدی که به حق در سطح بسیار عالی تشخیص داده شده‌است، عین ترجمه یک حدیث نبوی است، منتها کمی ناقص است و به کمال اصل حدیث نیست. حدیث نبوی این است: مؤمنان مانند اعضای یک اندام اند، هرگاه عضوی به درد آید، دیگر اعضا با تب و بی خوابی با او همدردی می‌کنند... ولی پیغمبر وقتی می‌فرماید: [مَثَل مؤمنین] مَثَل یک پیکر است، توجه دارد که پیکر روح می‌خواهد. یک روح باید وجود داشته باشد تا همه اعضا را «او» کرده باشد و بعداً «ما» شده باشند. آیا اگر جسد مرده باشد و شما یک عضو را قطعه قطعه کنید، سایر اعضا حس می‌کنند؟ نه، چون روح وجود ندارد. این روح است که همه مؤمنین را یکی کرده‌است. چون اینها در آن روح یکی هستند، «ما» شده‌اند و با یکدیگر همدردی دارند. آن روح، ایمان است؛ همان کلِمَةٍ سَواءٍ بَینَنا وَ بَینَکمْ است. چون مؤمنین ایمان دارند و کلِمَةٍ سَواءٍ بَینَنا وَ بَینَکمْ بر آنها حکمفرماست، «من»های آنها «او» شده‌است و طبعاً همدل و همدرد هستند. اما انسانها بدون «کلمه سواء» این طور نیستند. پیغمبر فرمود «مؤمنین» یعنی آنها که در یک روح شریکند و آنها که کلِمَةٍ سَواءٍ بَینَنا وَ بَینَکمْ بر آنها حکمفرماست. سعدی اشتباه کرده که گفته‌است: بنی آدم اعضای یکدیگرند. بنی آدم تا آن کلِمَةٍ سَواءٍ بَینَنا وَ بَینَکمْ بر آنها حاکم نباشد، هرگز اعضای یک پیکر نمی‌توانند باشند و نیستند. دروغ (: اشتباه) است که بنی آدم اعضای یکدیگرند. آیا آمریکایی‌ها و ویتنامی‌ها بنی آدم هستند یا نیستند؟ هردو بنی آدم اند، ولی دروغ است که بنی آدم اعضای یک پیکرند. بنی آدم هرگاه یک روح و یک ایمان بر آنها حاکم شد، یعنی وقتی که «من»های ایشان در یک «او» و در یک ایمان حل شد و «من» برایشان باقی نماند، با یکدیگر همدردی دارند. در آن وقت است که:

چو عضوی به درد آورد روزگار   دگر عضوها را نماند قرار

 

مهدی بازدید : 196 یکشنبه 07 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

پيامبر اسلام (ص) فرمود: كربلا پاك‌ترين بقعه روى زمين و از نظر احترام بزرگ‌ترين بقعه‌ها است و الحق كه كربلا از بساط‌هاى بهشت است.

 

شخصيت، قيام و نهضت امام حسين (ع) هميشه در كلام معصومين (ع) وجود داشته است و عجب آنكه حتي معصومين پيش از امام حسين (ع) نيز اشاراتي به اين واقعه و سرزميني كه در آن مصائب عاشورا رخ داد، داشته‌اند. در اين نوشتار 40 حديث در باره امام حسين (ع) كه در سايت آيت‌الله محمدتقي بهجت آمده، منتشر مي‌شود.

 

1- حريم پاك


عن النبى (ص) قال: ... و هى اطهر بقاع الارض واعظمها حرمة و إنها لمن بطحاء الجنة. (1)


پيامبر اسلام (ص) در ضمن حديث بلندى مى‌فرمايد: كربلا پاك‌ترين بقعه روى زمين و از نظر احترام بزرگ‌ترين بقعه‏‌ها است والحق كه كربلا از بساط هاى بهشت است.


2- سرزمين نجات


قال رسول الله صلى الله عليه و آله: يقبر ابنى بأرض يقال لها كربلا هى البقعة التى كانت فيها قبة الاسلام نجا الله التى عليها المؤمنين الذين امنوا مع نوح فى الطوفان. (2)


پيامبر خدا (ص) فرمود: پسرم حسين در سرزمينى به خاك سپرده مى‏شود كه به آن كربلا گويند، زمين ممتازى كه همواره گنبد اسلام بوده است، چنانكه خدا ياران مؤمن حضرت نوح را در همانجا از طوفان نجات داد.

 

3- مسلخ عشق‏


قال على عليه السلام: هذا ... مصارع عشاق شهداء لا يسبقهم من كان قبلهم ولا يلحقهم من كان بعدهم. (3)


حضرت على عليه السلام روزى گذرش از كربلا افتاد و فرمود: اينجا قربانگاه عاشقان و مشهد شهيدان است. شهيدانى كه نه شهداى گذشته و نه شهداى آينده به پاى آنها نمى‏رسند.

 

4- عطر عشق‏


قال على عليه السلام: واها لك ايتها التربة ليحشرن منك قوم يدخلون الجنة بغير حساب. (4)


اميرالمومنين عليه السلام خطاب به خاك كربلا فرمود: چه خوش‌بويى اى خاك! در روز قيامت قومى از تو به پا خيزند كه بدون حساب و بى‌درنگ به بهشت روند.

5- ستاره سرخ محشر
قال على بن الحسين عليه السلام: تزهر أرض كربلا يوم القيامة كالكوكب الدرى و تنادى انا ارض الله المقدسة الطيبة المباركة التى تضمنت سيدالشهداء و سيد شباب اهل الجنة. (5)


امام سجاد عليه السلام فرمود: زمين كربلا در روز رستاخيز، چون ستاره مرواريدى مى‏درخشد و ندا مى‏دهد كه من زمين مقدس خدايم، زمين پاك و مباركى كه پيشواى شهيدان و سالار جوانان بهشت را در بر گرفته است.

 

6- كربلا وبيت المقدس‏


قال ابوعبدالله عليه السلام: الغاضرية من تربة بيت المقدس. (6)


امام صادق عليه السلام فرمود: كربلا از خاك بيت المقدس است.

 

7- فرات و كربلا


قال ابوعبدالله: ان أرض كربلا و ماء الفرات اول ارض و اول ماء قدس الله تبارك و تعالى... (7)


امام صادق عليه السلام فرمود: سرزمين كربلا و آب فرات، اولين زمين و نخستين آبى بودند كه خداوند متعال به آنها قداست و شرافت بخشيد.

 

8- كربلا كعبه انبياء


قال ابوعبدالله عليه السلام: ليس نبى فى السموات والارض و الا يسألون الله تبارك و تعالى ان يوذن لهم فى زيارة الحسين عليه السلام ففوج ينزل و فوج يعرج. (8)


امام صادق عليه السلام فرمود: هيچ پيامبرى در آسمان‌ها و زمين نيست مگر اين كه مى‏خواهند خداوند متعال به آنان رخصت دهد تا به زيارت امام حسين عليه السلام مشرف شوند، چنين است كه گروهى به كربلا فرود آيند و گروهى از آنجا عروج كنند.

 

9- كربلا، مطاف فرشتگان‏


قال ابوعبدالله عليه السلام: ليس من ملك فى السموات والارض إلا يسألون الله تبارك و تعالى ان يوذن لهم فى زيارة الحسين عليه السلام ففوج ينزل و فوج يعرج. (9)


امام صادق عليه السلام فرمود: هيچ فرشته‏اى در آسمان‌ها و زمين نيست مگر اين كه مى‏خواهد خداوند متعال به او رخصت دهد تا به زيارت امام حسين عليه السلام مشرف شود، چنين است كه همواره فوجى از فرشتگان به كربلا فرود آيند و فوجى ديگرعروج كنند و از آنجا اوج گيرند.

 

10- راه بهشت‏


قال ابوعبدالله عليه السلام: موضع قبرالحسين عليه السلام ترعة من ترع الجنة. (10)


امام صادق عليه السلام فرمود: جايگاه قبر امام حسين عليه السلام درى از درهاى بهشت است.

 

11- كربلا حرم امن‏


قال ابوعبدالله عليه السلام: ان الله اتخذ كربلا حرما آمنا مباركا قبل ان يتخذ مكة حرماً. (11)


امام صادق (ع) فرمود: به راستى كه خدا كربلا را حرم امن و با بركت قرار داد پيش از آن كه مكه را حرم قرار دهد. (شايان ذكر است منظور از اين روايت درعالم بالا است كه قبل از مكه، كربلا حرم امن الهي قرار گرفت)


12- زيارت مداوم‏


قال الصادق عليه السلام: زوروا كربلا ولا تقطعوه فان خير أولاد الانبياء ضمنته... (12)


امام صادق (ع) فرمود: كربلا را زيارت كنيد و اين كار را ادامه دهيد، چرا كه كربلا بهترين فرزندان پيامبران را در آغوش خويش گرفته است.

 

13- بارگاه مبارك‏


قال الصادق عليه السلام: «شاطى‏ء الوادى الايمن» الذى ذكره الله فى القرآن،( قصص/30) هو الفرات و «البقعة المباركة» هى كربلا. (13)


امام صادق (ع) فرمود: آن «ساحل وادى ايمن» كه خدا در قرآن ياد كرده فرات است و «بارگاه با بركت» نيز كربلا است.

 

14- شوق زيارت‏


قال الامام باقرعليه السلام: لو يعلم الناس ما فى زيارة قبرالحسين عليه السلام من الفضل، لماتوا شوقاً. (14)


امام باقرعليه السلام فرمود: اگر مردم مى‏دانستند كه چه فضيلتى در زيارت مرقد امام حسين عليه السلام است از شوق زيارت مى‏مردند.


15- حج مقبول و ممتاز


قال ابوجعفرعليه السلام: زيارة قبر رسول الله صلى الله عليه و آله و زيارة قبور الشهداء، و زيارة قبرالحسين بن على عليهما السلام تعدل حجة مبرورة مع رسول الله صلى الله عليه و آله. (15)


امام باقر عليه السلام فرمودند: زيارت قبر رسول خدا (ص) و زيارت مزار شهيدان، و زيارت مرقد امام حسين عليه السلام معادل است با حج مقبولى كه همراه رسول خدا (ص) بجا آورده شود.

 

16- تولدى تازه‏


عن حمران قال: زرت قبرالحسين عليه السلام فلما قدمت جاء نى ابو جعفر محمد بن على عليه السلام ... فقال عليه السلام ابشر يا حمران فمن زار قبور شهداء آل محمد (ص) يريد الله بذلك وصلة نبيه حرج من ذنوبه كيوم ولدته امه. (16)


حمران مى‏گويد هنگامى كه از سفر زيارت امام حسين (ع) برگشتم، امام باقر عليه السلام به ديدارم آمد و فرمود: اى حمران! به تو مژده مى‌دهم كه هر كس قبور شهيدان آل محمد (ص) را زيارت كند و مرادش از اين كار رضايت خدا و تقرب به پيامبر (ص) باشد، از گناهانش بيرون مى‏آيد مانند روزى كه مادرش او را زاده است.

 

17- زيارت مظلوم‏


عن ابى جعفر و ابى عبدالله عليهماالسلام يقولان: من احب أن يكون مسكنه و مأواه الجنة، فلا يدع زيارة المظلوم. (17)


از امام باقر و امام صادق عليهماالسلام نقل شده كه فرمودند: هر كس كه مى‏خواهد مسكن و مأوايش بهشت باشد، زيارت مظلوم ـ امام حسين ـ را ترك نكند.

 

18- شهادت و زيارت‏


قال الامام الصادق عليه السلام: زوروا قبرالحسين عليه السلام ولا تجفوه فانه سيد شباب أهل الجنة من الخلق و سيد شباب الشهداء. (18)


امام صادق (ع) فرمود: مرقد امام حسين عليه السلام را زيارت كنيد و با ترك زيارتش به او ستم نورزيد، چرا كه او سيد جوانان بهشت از مردم و سالار جوانان شهيد است.

 

19- زيارت، بهترين كار


قال ابوعبدالله عليه السلام: زيارة قبرالحسين بن على عليهماالسلام من أفضل ما يكون من الأعمال. (19)


امام صادق (ع) فرمود: زيارت قبر امام حسين عليه السلام از بهترين كارهاست كه مى‏تواند انجام يابد.

 

تعداد صفحات : 3

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
  • سه شنبه 28 شهريور 1396
  • چهارشنبه 01 دی 1395
  • چهارشنبه 24 آذر 1395
  • پنجشنبه 18 آذر 1395
  • چهارشنبه 17 آذر 1395
  • سه شنبه 16 آذر 1395
  • دوشنبه 15 آذر 1395
  • جمعه 12 آذر 1395
  • يکشنبه 23 آبان 1395
  • پنجشنبه 18 شهريور 1395
  • جمعه 22 مرداد 1395
  • شنبه 08 خرداد 1395
  • سه شنبه 18 اسفند 1394
  • پنجشنبه 19 آذر 1394
  • شنبه 14 آذر 1394
  • سه شنبه 10 آذر 1394
  • جمعه 03 مهر 1394
  • شنبه 14 شهريور 1394
  • چهارشنبه 03 تير 1394
  • چهارشنبه 06 خرداد 1394
  • شنبه 12 ارديبهشت 1394
  • چهارشنبه 12 فروردين 1394
  • پنجشنبه 07 اسفند 1393
  • پنجشنبه 30 بهمن 1393
  • سه شنبه 28 بهمن 1393
  • دوشنبه 20 بهمن 1393
  • يکشنبه 19 بهمن 1393
  • پنجشنبه 16 بهمن 1393
  • چهارشنبه 15 بهمن 1393
  • جمعه 05 دی 1393
  • سه شنبه 29 مهر 1393
  • جمعه 28 شهريور 1393
  • يکشنبه 22 تير 1393
  • جمعه 13 تير 1393
  • پنجشنبه 05 تير 1393
  • چهارشنبه 28 خرداد 1393
  • جمعه 23 خرداد 1393
  • يکشنبه 18 خرداد 1393
  • شنبه 10 خرداد 1393
  • سه شنبه 06 خرداد 1393
  • دوشنبه 05 خرداد 1393
  • چهارشنبه 31 ارديبهشت 1393
  • پنجشنبه 18 ارديبهشت 1393
  • جمعه 12 ارديبهشت 1393
  • چهارشنبه 10 ارديبهشت 1393
  • دوشنبه 08 ارديبهشت 1393
  • يکشنبه 07 ارديبهشت 1393
  • شنبه 06 ارديبهشت 1393
  • جمعه 05 ارديبهشت 1393
  • چهارشنبه 03 ارديبهشت 1393
  • سه شنبه 02 ارديبهشت 1393
  • يکشنبه 31 فروردين 1393
  • نظرسنجی
    ایامطالبی که دروبلاگ وجودداردموردتوجه شماقرارگرفته؟
    نمونه سوال ریاضی از کدوم مقطع براتون بزارم دوست دارید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 98
  • کل نظرات : 41
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 52
  • آی پی امروز : 4
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 15
  • باردید دیروز : 6
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 66
  • بازدید ماه : 269
  • بازدید سال : 1,143
  • بازدید کلی : 27,007